**نوعروس سپیده**
نوعروس سپیده
روی امواج ژاله مهتاب، داخل زورقی اهورایی؛
همسفر با کبوتر خواب است، آن پرستو، پری دریایی
گل شب بوی صد ستاره عشق، روی غنچه گلاب پاشیده؛
قدری آرامتر بتاب ای ماه نوعروس سپیده خوابیده؛
غوته ور در تغزل رؤیا، از طلوع ترانه می پرسد؛
کمی آهسته تر نوازش کن، صورتش را نسیم، می ترسد؛
روی رنگین کمان خاطره ها، خطی از اشک سرخ می بیند؛
از گلستان باغ حسرت مهر، نو گلی پر شراره می چیند؛
تا فروغ سحر فرشته نور، از سرود پگاه می گوید؛
بر لبانش ز قطره های سرور، باغی از جنس ماه می روید؛
آن فریبنده موج مینایش، جام رخوت سرای ثانیه هاست؛
نای شیوای اشک سوزانش، صور محشر نوای ثانیه هاست؛
هست چون حور مینو همتایش، می توان خواند پس پریسایش؛
چه خمار است ساغر نازش، مهد نور است روی مهسایش؛
صدف شعر و گنج افسانه، غرق افسون بی کرانه اوست؛
شوکت هر نوای بهجت خیز، پرده ای از نگارخانه اوست؛
وقتی از کوهسار برفی عشق، گل آتش سرشت می خندد؛
تا نبیند طلوع سیمایش، راز سایه نقاب می بندد؛
ای کز آرامش فریبایت، مادر شب گرفته است الهام؛
قلب من مثل یک گل لاله است، قطره های سرشک من گلفام؛
ارغنون شکسته قلبم، نغمه در نغمه اشک می بارد؛
با صبای نگاه خوش عطرت، رود در رود درد دل دارد؛
بوسه تیر مست زهر ریا، از کمان ندای دل سخت است؛
خوش به حالت پری کزین بابت، تا همیشه خیال تو تخت است؛
گفت: سبز است رنگ لبخندم، گریه هایم ترانه ناز است؛
من بهارم دلیل آن اینکه، قلب من با بنفشه همراز است؛
باورش کردم و ندانستم، گریه و خنده های او سنگیست؛
یاریم کن نگین قدسی عشق، جان من در حصار دلتنگیست؛
بوسه بر سینه پر از آتش، مزن ای آرزوی پروانه؛
آخر از شعله های سرکش درد، ز چه رو در تو هیچ پروا، نه؛
گرچه رخسار پوشی از اغیار، عشق را درس اول است اما؛
نه به اشک چکیده از مژگان، ای غزلها همه تو را شیدا؛
شبنم اشک غم ز چشمانت، پاک کن تا که هاله لبخند؛
باز در دیده ات شکوفه کند، قلب شادی شود از آن خرسند؛
میر بهمن شاملو